ایستاده ام با قامتی غروبین
در انتظار رسیدن رفتن تو
مانده ام حیران در چگونه گذراندن فصل غربت تو
می روی و من به ظاهر مانده ام
اما ،اما دلم با تو راهی شد
شاید که کمی از احساس غربتم بکاهد
و یا کمی از غربت لحظه هایم کم کند
می آیی ،می دانم در چشمانت در نگاهت
می خوانم با آهنگی پر امید
کاش می شد دستهایم را پر از معنای نگاهت می کردم
بر گردنت می آویختم
تا این احساس شاید برای همیشه در تو بماند
در انتظار رسیدن رفتن تو
مانده ام حیران در چگونه گذراندن فصل غربت تو
می روی و من به ظاهر مانده ام
اما ،اما دلم با تو راهی شد
شاید که کمی از احساس غربتم بکاهد
و یا کمی از غربت لحظه هایم کم کند
می آیی ،می دانم در چشمانت در نگاهت
می خوانم با آهنگی پر امید
کاش می شد دستهایم را پر از معنای نگاهت می کردم
بر گردنت می آویختم
تا این احساس شاید برای همیشه در تو بماند
No comments:
Post a Comment