Thursday, March 6, 2008

چه تلخه

رفیق تو نمیدونی چه تلخه کسی که پر فریاده اما حنجره ایی برا فریاد کشیدن نداره

تو نمیدونی چه سخته دلت پرگریه باشه اما پناهی برای گریه کردن نباشه

لبی برا حرف زدن پایی برا رفتن دستی برا نوشتن نباشه

چه عاجزه کسی که پرناله است اما نای نالیدن نداره

کسی که حتی نمیتونه بلرزه بخنده بخض کنه حتی تو تنهائیاش نمیتونه مشت به پیشونیش بکوبه چقدر درده نوشتم درد اما درد کمه بذار بنویسم چقدر عذابه

آخ چی بگم کلمه ها هم دیگه خستن

اما رفیق همین قدر بگم که...



مرا مرنجان با این حال و هوا اینجا اینگونه مرنجان



میان این همه آشنا که دلم باآنها غریبه است مرنجان





No comments: