Friday, February 29, 2008

منم تنهام

يه روز بهم گفت: «مي‌خوام باهات دوست باشم؛آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام».
بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلي تنهام».
يه روز ديگه بهم گفت: «مي‌خوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام».
بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلي تنهام».
يه روز ديگه گفت: «مي‌خوام برم يه جاي دور، جايي كه هيچ مزاحمي نباشه.
بعد كه همه چيز روبراه شد تو هم بيا. آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام».
بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم.فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام».
يه روز تو نامه‌ش نوشت: «من اينجا يه دوست پيدا كردم. آخه مي‌دوني؟من اينجا خيلي تنهام».
براش يه لبخند كشيدم وزيرش نوشتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلي تنهام».
يه روز يه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اينجا با اين دوستم تا ابد زندگي كنم. آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام».
براش يه لبخند كشيدم و زيرش نوشتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلی تنهام...

No comments: