رفیق تو نمیدونی چه تلخه کسی که پر فریاده اما حنجره ایی برا فریاد کشیدن نداره
تو نمیدونی چه سخته دلت پرگریه باشه اما پناهی برای گریه کردن نباشه
لبی برا حرف زدن پایی برا رفتن دستی برا نوشتن نباشه
چه عاجزه کسی که پرناله است اما نای نالیدن نداره
کسی که حتی نمیتونه بلرزه بخنده بخض کنه حتی تو تنهائیاش نمیتونه مشت به پیشونیش بکوبه چقدر درده نوشتم درد اما درد کمه بذار بنویسم چقدر عذابه
آخ چی بگم کلمه ها هم دیگه خستن
اما رفیق همین قدر بگم که...
مرا مرنجان با این حال و هوا اینجا اینگونه مرنجان
میان این همه آشنا که دلم باآنها غریبه است مرنجان
تو نمیدونی چه سخته دلت پرگریه باشه اما پناهی برای گریه کردن نباشه
لبی برا حرف زدن پایی برا رفتن دستی برا نوشتن نباشه
چه عاجزه کسی که پرناله است اما نای نالیدن نداره
کسی که حتی نمیتونه بلرزه بخنده بخض کنه حتی تو تنهائیاش نمیتونه مشت به پیشونیش بکوبه چقدر درده نوشتم درد اما درد کمه بذار بنویسم چقدر عذابه
آخ چی بگم کلمه ها هم دیگه خستن
اما رفیق همین قدر بگم که...
مرا مرنجان با این حال و هوا اینجا اینگونه مرنجان
میان این همه آشنا که دلم باآنها غریبه است مرنجان
No comments:
Post a Comment