داشتم به این فکر میکردم که 2 روز دیگه عازمم و هنوز چمدونم رو نبستم ، بعد یهو یاد این شعر افتادم
خیلی دوسش میدارم ، امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
چمدان را نبسته خواهم رفت، ابری و غم گرفته گریانم
جاده ای مه گرفته در پیش است ، روی این جاده ها غزل خوانم
نفس جاده گاه می گیرد ، قدمی خسته روی سر دارد
پرو بالم شکسته و تنها ، نگران رو به خط پایانم
می رسد شانه های خیسم را ، دستی از التماس می گیرد
مثل آغوش باز دریایی ،که مرا می برد پریشانم
و صدا می زند که برگردم ، دو دلم من نمی شود اما
می روم، گفتنش کمی سخت است ، می روم!می روم! نمی مانم؟!
کاش می شد دوباره برگردم ، سمت رویای کودکی هایم
سبد قصه ، مادر و بابا ، من و هم بازی دبستانم
با الفبای کودکی مادر ، با تو هرشب چه عالمی دارم
غربت و ناله های دلتنگی ، من و چشم ستاره بارانم
No comments:
Post a Comment