Sunday, March 2, 2008

ویرونی من

هيچ چيز ويرانگرتر از اين نيست كه متوجه شويم كسي كه به او اعتماد داشته ايم عمري فريبمان داده است.....!!!ا
چه واقعیت تلخی و من چقدر این جمله رو دوست دارم. هر بار که می خونمش لحظه لحظه اون ویروونی جلوی چشمام مجسم میشه واون خاطرات درد دوباره زنده میشه.
یه روزی یکی شد همه دنیام، همه زندگیم، همه چیز و همه چیز، اونقدر بهش اعتماد کردم که اگه به قول معروف می گفت ماست سیاهه حتی شک نمی کردم ، اما دریغ از روزی که همه چی خراب شد
خیلیییییییییییییییییییییییییییی سخت بود، سخت تر از اونی که واژه ها بتونن وصفش کنن ، اما خوب خوبی آدمی همینه دیگه به همه چی عادت میکنه، رشد می کنه و بعد به همه اینا به عنوان یه تجربه و یه درس زندگی نگاه می کنه!!! منم درسم و گرفتم هرچند هزینه اش خیلی بالا بود و برام گرون تموم شد ، اما خوب دیگه گذشت و حالا میدونم که دیگه هیچ کسی ویرونم نخواهد کرد، هر چند حس خوبی نیست که نتونی به راحتی سابق به آدما اعتماد کنی، و این درد یه بار دیگه وقتی گریبونم رو گرفت که این حس عجیب عدم اعتماد با ارزش ترین چیز زندگیمو گرفت و یه ضربه کاریه دیگه بهم زد.....و من تازه فهمیدم اون درس و یه کم عوضی یاد گرفتم.
کاش هنوز دیر نشده باشه و راهی برای جبران وجود داشته باشه
شما فکر میکنین میشه یه کاسه نیمه شکسته رو چسبوند؟ میشه باز اعتماد کرد ؟ میشه .......
میشه......
میشه......
میشه یه فرصت دیگه به دست آورد و تلاش کرد واسه دوباره بودن؟

من حتی نمیدونم از کجا شروع کنم و چطوری بگم متاسفم که اون ویرونی همه چیزو خراب کرد.

2 comments:

Mohammad said...

خوشبختانه از این داستانها برای من پیش نیامده! اما شده که روی شخصی حساب می‌کردم و با نامردی تمام پشتم را خالی کرده باشه.
که البته اون را هم کمی که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که خودم اگر جای اون بودم بدتر می‌کردم!

khodam said...

@محمد
داستان؟؟؟؟
نمیدونم ....منظورتون از داستان چیه، ولی خوشحالم که تجربه ای مثل من نداشتین و امیدوارم هیچ وقت نداشته باشید.